اوه مای گاد! چه بذل و بخشش سخاوت‌مندانه‌ای!

ساخت وبلاگ
شبحى در اروپا در گشت‌وگذار است: شبح کمونیسم. همه‌ی نیروهاى اروپاى کهن، براى تعقیب مقدس این شبح متحد شده‌اند: پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکال‌هاى فرانسه، و پلیس آلمان. ـــ مانیفست کمونیست، ۱۸۴۸ به‌مثابه کمونیسم، که زمانی چونان شبحی در اروپا در گشت‌وگذار بود، شبحی در ایرانِ امروز هم مشغول گشت‌وگذار است: شبح آزادی‌خواهی؛ همه‌ی نیروهای ایرانِ کهن نیز، برای تعقیب «مقدس» این شبح متحد شده‌اند: از روحانیان، تا نیروهای نظامی و شبه‌نظامی و انتظامی؛ از حُکام و دولت‌مردان، تا احزاب قانونی؛ از نویسندگان مُجاز، تا بولتن‌نویس‌های قلم‌به‌مُزد ـــ همگی در تعقیب شبح آزادی‌خواهی ایرانیان‌اند. روی‌دادهای اخیر، بیان دیگری از همان احساسی‌ست که بیش از یک‌صد سال است در روح مردمان ایران‌زمین موج می‌زده‌است؛ زمانی مردمان به‌دنبال «حُرّیت» می‌گشتند، اکنون فریاد می‌زنند: «آزادی، آزادی، آزادی»، و تمام مفاهیم و مصادیق مخالف آن را به‌ریش‌خند می‌کشند: در هر زمان با ادبیاتی و به‌شیوه‌ای. زمانی برای زدودن آثار استبداد سابق لازم می‌آمد به‌تهران لشگر بکشند؛ امروز شیوه‌ها دیگر شده‌اند، چنان‌که زمانه دیگر شده‌است. کودک و نوجوان، پیر و جوان، زن و مرد، دختر و پسر، دوشادوش هم، در شهرهای ایران، خیابان‌ها را به‌خون خود فرش می‌کنند؛ بی‌هراس، خلاقانه، و آزادانه. گاه نیروی سرکوب را به‌سُخره می‌گیرند؛ گاه به‌او ناسزا می‌گویند؛ گاه با او درگیر می‌شوند؛ و گاه، جان می‌دهند. در پی‌جویی آزادی، انبوهی جوان رعنا، به‌زیر خاک کشیده‌شدند؛ تن‌های لطیف‌شان تاب گلوله را نیاورد، زخمی شد، و از نفس افتاد ـــ رضوان‌الله علیهم أجمعین؛ لعنت‌الله علی‌الظالمین. در منازعات بی‌حاصل گروه‌های ذی‌نفوذ بر سر سهم از «شرکت سفره‌ی انقلاب اسلامی ( اوه مای گاد! چه بذل و بخشش سخاوت‌مندانه‌ای!...
ما را در سایت اوه مای گاد! چه بذل و بخشش سخاوت‌مندانه‌ای! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bvazhe6 بازدید : 76 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 21:21

چند ماه است که کشور در تب‌وتاب به‌سر می‌برد؛ گوشه‌گوشه‌ی ایران درگیر اعتراض است، ولی تصویری از فردا خلق نشده‌است. این البته بر دوش نخبگانی‌ست که بیش از هر چیز کوتوله‌اند؛ نوعاً به‌دنبال این‌اند که پروژه‌ای بگیرند و رقم موجودی حساب بانکی‌شان را درشت‌تر کنند. میان‌داران رسانه‌ای داخل و خارج، به‌جز نصیحت به‌حاکمان، و اعتراض‌های بی‌مایه به‌پِی‌رَوی از حاضران در خیابان، چیزی در چَنته نداشته‌اند ـــ سهل است: حُضار خیابان عموماً در خلق ادبیات موفق‌تر عمل کرده‌اند؛ در حالی که هم‌زمان درگیر سرکوب هم بوده‌اند، باید نان‌شان را تأمین می‌کرده‌اند، و به‌زندگی‌شان هم می‌رسیده‌اند. به‌گمان من بدیهی‌ست که هیچ جنبش اعتراضی، مادامی که رهبری منسجم، سازوکار تصمیم‌گیری روشن، راه‌بردها و راه‌کارهای قابل دفاع، و ساختار پیش‌رَوی واضح نداشته‌باشد، به‌نتیجه‌ای جُز ریخته‌شدن خون‌های بی‌گناه منجر نخواهدشد؛ نظیر همین روی‌داد را در سال ۸۸ هم به‌عینه مشاهده کردیم، که رهبران ـــ به‌دلایلی که در مَقالی دیگر باید بِدان‌ها پرداخت ـــ از پذیرش مسئولیت رهبری سر باز می‌زدند، و بدنه نیز فریاد می‌کشید که این جنبش رهبری ندارد، و خودگردان به‌پیش می‌رود. همان حرکت هم، به‌مانند حرکت نامرئی‌های ۹۸، چون از اوصافی که گفتم بهره‌ای نبرده‌بود، در برابر سرکوب تاب نیاورد. خلاصه این است که هر حرکتی نیازمند قصه است؛ قصه چارچوب مشخصی دارد، قهرمان دارد، و دیگر اجزائی که به‌تفصیل مورد پرداخت قرار می‌گیرد، تا از کار درآید. هیچ‌یک از حرکت‌های پس از انقلاب ۵۷ در تعریف‌کردن قصه‌ی‌شان به‌دلایل گوناگون توفیقی نداشته‌اند؛ در هریک، به‌رغم نیات و مقاصد ارزش‌مندی که دنبال می‌کردند، دست‌کم یکی از ارکان قصه مفقود بوده‌است، و ناتوانی در برابر س اوه مای گاد! چه بذل و بخشش سخاوت‌مندانه‌ای!...
ما را در سایت اوه مای گاد! چه بذل و بخشش سخاوت‌مندانه‌ای! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bvazhe6 بازدید : 83 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 21:21

نیروهایی که تا پیش از این مأموریت دیگری داشتند، پس از برد ایران در برابر ولز، مأموریت دیگرشان را در پرانتز گذاشتند، و مأموریت دیگری را اجراء کردند؛ پرچم‌ها را به‌اهتزاز درآوردند، و به‌شادمانی پرداختند. جمعی از مردمان نیز با ایشان هم‌راه شدند: گروهی واقعاً می‌خواستند شادمانی‌شان از برد «تیم ملی» را ـــ فارغ از هر برداشتی که از این مفهوم داریم ـــ ابراز کنند، و گروهی دیگر نیز حس می‌کردند وظیفه دارند نوعی شادمانی «ملی» را به‌نمایش بگذارند؛ به‌مانند دیگر وقت‌هایی که احساس وظیفه می‌کنند در مناسبت‌هایی به «خیابان» بیایند، و آن را «تسخیر» کنند، که خیابان، این یگانه عرصه‌ی کنش‌گری راستین سیاسی در ایران، جای اَغیار نباید باشد؛ چه اَغیار ِ با روسری، و چه اَغیار ِ بی‌روسری. گروه دیگری از مردمان نیز در حیرت بودند؛ از یک‌سو، پیروزی تیمی که دست‌کم منتسب است به‌این آب‌وخاک آن‌ها را شادمان کرده‌بود و، از سوی دیگر، از این‌که شادمان باشند و یا شادمانی‌شان را ابراز کنند، احساس خوش‌آیندی نداشتند. آن‌ها در «خیابان» نبودند؛ نمی‌دانستند کجا باشند: شادمانی پس از برد فوت‌بال به‌مثابه پای‌کوبی در عزاء کُشته‌های میهن نیست؟ جشن خیابانی به‌مثابه «آشتی ملی» نیست؟ کاروان خوش‌حالی به‌مثابه گذر از جنگ و رسیدن به‌صلح نیست؟ آیا حکومت در برابر معترضان سپر انداخته‌است؟ «همه شنگول‌ایم و همه‌چی عالی‌یه»؟ تیمی که از جیب این ملت نان می‌خورَد، هم‌درد آن‌ها نیست؟ تلاش این تیم برای ملت بود، یا برای ملت نبود؟ این تیم تا کجا «ملی»ست؟ اصلاً «ملی» چی‌ست؟ رامین رضاییان هم نمی‌دانست چه باید بکند: سخت‌کوش و پُرتلاش دوید و بازی کرد، چیزی کم نگذاشت، خودش را به‌آب‌وآتش زد، از خط دفاع به‌حمله پیوست، و گُل زد؛ ولی سردرگم بود ـ اوه مای گاد! چه بذل و بخشش سخاوت‌مندانه‌ای!...
ما را در سایت اوه مای گاد! چه بذل و بخشش سخاوت‌مندانه‌ای! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bvazhe6 بازدید : 83 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 21:21